منجی وعده داده شده

این وبلاگ در راستای آماده سازی شیعیان در جهت ظهور فعالیت می کند

۱۴ مطلب با موضوع «داستان های مهدوی» ثبت شده است

داستان مهدوی : آوای امتحان

فکرش را بکن!

کسی، گندم خودش را باد داده، غربال و تمیز کرده، بعد هم در انباری در بسته بگذارد. بعد از مدتی به انبار سرکشی کند، ولی گندمش را آفت زده ببیند. به ناچار گندم ها را بیرون بیاورد، دوباه باد می دهد و پاک می کند و به انبار بسپارد. تصور کن باز هم وقت سرکشی گندمش را آفت گرفته ببیند باز گندمش را بیرون می آورد، پاک کند و به انباربسپارد،ولی آفت، باز هم دامنگیر گندم او شود. دوباره باد دادن و غربال، دوباره سپردن به انبار؛ کاری که مدام تکرار می شود. دست آخر از آن همه گندم جز مقداری کم باقی نمی ماند؛ مقداری که آفت، حریف آسیب زدن به آن ها نیست.

امام اهل یقین، امیرالمومنین علی«علیه السلام» فرمود: شما هم مثل همان بار گندمید. باید همان طور خالص شوید؛ آن قدر که از میانتان جز یک گروه باقی نماند؛گروهی که فتنه ها حریف آن ها نباشد. فرمود: آرزویتان برای ظهور محقق نمی شود، مگر اینکه گروهی از شما به روی دیگری آب دهان بیندازد. گروهی نیز گروه دیگر را دروغگو بخواند. تا آنجا که از شما جز گروهی اندک استوار و محکم باقی نماند. گروهی که در میانتان مثل سرمه ی در چشم، و نمک درون غذا هستند. و چه اندک است، نسبت سرمه به چشم، و نمک به غذا!(مکیال المکارم، ج2، ص 383)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یار مهدی

داستان: مقصد زندگی The purpose of life

The purpose of life

A long time ago, there was an Emperor who told his horseman that if he could ride on his horse and cover as much land area as he likes, then the Emperor would give him the area of land he has covered. Sure enough, the horseman quickly jumped onto his horse and rode as fast as possible to cover as much land area as he could. He kept on riding and riding, whipping the horse to go as fast as possible. When he was hungry or tired, he did not stop because he wanted to cover as much area as possible. Came to a point when he had covered a substantial area and he was exhausted and was dying. Then he asked himself, "Why did I push myself so hard to cover so much land area? Now I am dying and I only need a very small area to bury myself." The above story is similar with the journey of our Life. We push very hard everyday to make more money, to gain power and recognition. We neglect our health , time with our family and to appreciate the surrounding beauty and the hobbies we love. One day when we look back , we will realize that we don't really need that much, but then we cannot turn back time for what we have missed. Life is not about making money, acquiring power or recognition . Life is definitely not about work! Work is only necessary to keep us living so as to enjoy the beauty and pleasures of life. Life is a balance of Work and Play, Family and Personal time. You have to decide how you want to balance your Life. Define your priorities, realize what you are able to compromise but always let some of your decisions be based on your instincts. Happiness is the meaning and the purpose of Life, the whole aim of human existence. But happiness has a lot of meaning. Which king of definition would you choose? Which kind of happiness would satisfy your high-flyer soul؟

مقصد زندگی

سال ها پیش، حاکمی به یکی از سوارکارانش گفت: مقدار سرزمین هایی را که بتواند با اسبش طی کند را به او خواهد بخشید. همان طور که انتظار می رفت، اسب سوار به سرعت برای طی کردن هر چه بیشتر سرزمین ها سوار بر اسبش شد و با سرعت شروع کرد به تاختن. با شلاق زدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن می تاخت و می تاخت. حتی وقتی گرسنه و خسته بود، متوقف نمی شد چون می خواست تا جایی که امکان داشت سرزمین های بیشتری را طی کند. وقتی مناطق قابل توجهی را طی کرده بود به نقطه ای رسید . خسته بود و داشت می مرد. از خودش پرسید: چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و این مقدر زمین بدست بیاروم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب خاک برای دفن کردنم نیاز دارم. داستان بالا شبیه سفر زندگی خودمان است. برای بدست آوردن ثروت، قدرت و شهرت سخت تلاش می کنیم و از سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف کرد، غفلت می کنیم تا با زیبایی ها و سرگرمی های اطرافمان که دوست داریم مشغول باشیم. وقتی به گذشته نگاه می کنیم. متوجه خواهیم شد که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم اما نمی توان آب رفته را به جوی بازگرداند. زندگی تنها پول در آوردن و قدرتمند شدن و بدست آوردن شهرت نیست. زندگی قطعا فقط کار نیست ، بلکه کار تنها برای امرار معاش است تا بتوان از زیبایی ها و لذت های زندگی بهره مند شد و استفاده کرد. زندگی تعادلی است بین کار و تفریح، خانواده و اوقات شخصی. بایستی تصمیم بگیری که چه طور زندگیت را متعادل کنی. اولویت هایت را تعریف کن و بدان که چه طور می توانی با دیگران به توافق برسی اما همیشه اجازه بده که بعضی از تصمیماتت بر اساس غریزه درونیت باشد. شادی معنا و هدف زندگی است. هدف اصلی وجود انسان. اما شادی معنا های متعددی دارد. چه نوع شادی را شما انتخاب می کنید؟ چه نوع شادی روح بلند پروازتان را ارضا خواهد کرد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یار مهدی

صوت پیغام یار

این یک داستان زیبا وشنیدنی درموردتلاش برای دیدن امامsmiley

برای شنیدن این داستان اینجا کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یار مهدی

داستانک مهدوی

روز جمعه خطبه می خواند چهره وصدای دوست داشتنی داشت نور صورتش برنورهای داخل مسجد چیره شده بود مردم غرق در گریه بودند خطبه تمام وازبالای منبر پایین آمد همه به احترامش ایستادند موذن با حالت بغض در گلویش گیر کرده بود اذان گفت. اقامه که خوانده شده با صدای لرزان گفت: نیت نیت نماز جمعه به امامت حجت بن احسن الله اکبرheart

 

 

نویسنده:داریوش دیناروند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
یار مهدی